بخوان به نام پروردگارِ مهدی ...

دل نوشته هایی برای یک آقای غریبــــــــــــــ ...

بخوان به نام پروردگارِ مهدی ...

دل نوشته هایی برای یک آقای غریبــــــــــــــ ...

بخوان به نام پروردگارِ مهدی ...

در کودکی خواندیم:
آن مرد در باران آمد
غافل از اینکه ،
تا آن مرد نیاید ، باران نمی بارد ...

"اللــــهم عجل لولیـک الفرج ..."

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

تنها ترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟کجای شهر؟

وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر

تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد
گم می شود صدای تو در خنده های شهر

تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل
ای وای من چه می کشی ازماجرای شهر

دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر

اینجا کسی برای تو کاری نمی کند
فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر

گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند
شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر

هرروز دیده می شوی اماکسی تو را
نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر

جمعه... غروب... گریه ی بی اختیار من ...
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر


"اللـہم عجـل لولیـک الفرج ..."

میثم یوسفی
۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر